قرار دادن دست. نهادن دست: مسح، دست گذاشتن بر چیزی روان یا آلوده جهت دور کردن آلودگی آن. - دست گذاشتن بر، مسلط شدن بر. تحت فرمان و اختیار خود گرفتن. - دست گذاشتن به، درتداول، آغاز کردن به چیزی: دست گذاشت به گریه. - دست به دلم مگذار، در تداول، با یادآوری خاطرات رنج آور مرا اذیت مکن. مپرس که بسیار غمگینم. که بسیار دردها دارم. (یادداشت مرحوم دهخدا)
قرار دادن دست. نهادن دست: مسح، دست گذاشتن بر چیزی روان یا آلوده جهت دور کردن آلودگی آن. - دست گذاشتن بر، مسلط شدن بر. تحت فرمان و اختیار خود گرفتن. - دست گذاشتن به، درتداول، آغاز کردن به چیزی: دست گذاشت به گریه. - دست به دلم مگذار، در تداول، با یادآوری خاطرات رنج آور مرا اذیت مکن. مپرس که بسیار غمگینم. که بسیار دردها دارم. (یادداشت مرحوم دهخدا)
رسم نهادن. سنت جدید گذاشتن. مرسوم کردن. نشان نهادن. متداول کردن. قانون و قاعده کردن: بردیم داغ شوق تو بر سینه یادگار رفتیم و رسم عشق به عالم گذاشتیم. ثنای مشهدی. در جستجوی یار دلازار کس نبود این رسم تازه را بجهان ما گذاشتیم. رهی معیّری. و رجوع به رسم نهادن شود
رسم نهادن. سنت جدید گذاشتن. مرسوم کردن. نشان نهادن. متداول کردن. قانون و قاعده کردن: بردیم داغ شوق تو بر سینه یادگار رفتیم و رسم عشق به عالم گذاشتیم. ثنای مشهدی. در جستجوی یار دلازار کس نبود این رسم تازه را بجهان ما گذاشتیم. رهی معیّری. و رجوع به رسم نهادن شود