جدول جو
جدول جو

معنی رخت گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

رخت گذاشتن
(تَ کَ دَ)
قرار دادن رخت. نهادن رخت، مردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دی دَ)
مردن. درگذشتن. سقوط کردن از سلطنت:
جوزا گریست خون که عطاردببست نطق
عنقا بریخت پر که سلیمان گذاشت تخت.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(عَ شُ دَ)
نرخ نهادن. اسعار. تسعیر. (یادداشت مؤلف).
- نرخ گذاشتن روی چیزی و متاعی، تقویم کردن. قیمت کردن
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
قرار دادن دست. نهادن دست: مسح، دست گذاشتن بر چیزی روان یا آلوده جهت دور کردن آلودگی آن.
- دست گذاشتن بر، مسلط شدن بر. تحت فرمان و اختیار خود گرفتن.
- دست گذاشتن به، درتداول، آغاز کردن به چیزی: دست گذاشت به گریه.
- دست به دلم مگذار، در تداول، با یادآوری خاطرات رنج آور مرا اذیت مکن. مپرس که بسیار غمگینم. که بسیار دردها دارم. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
وقت گذرانیدن. گذراندن روز
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
رسم نهادن. سنت جدید گذاشتن. مرسوم کردن. نشان نهادن. متداول کردن. قانون و قاعده کردن:
بردیم داغ شوق تو بر سینه یادگار
رفتیم و رسم عشق به عالم گذاشتیم.
ثنای مشهدی.
در جستجوی یار دلازار کس نبود
این رسم تازه را بجهان ما گذاشتیم.
رهی معیّری.
و رجوع به رسم نهادن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ تَ)
رشک افتادن. تخم شپش به موی افتادن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رشک افتادن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فَ کَ دَ)
طی طریق کردن. ره پیمودن. رفتن. ره نوردیدن. مسافرت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
تخم گذاری. بیضه نهادن مرغان و دیگر جانوران تخم گذار. رجوع به تخم گذار و تخم گذاری شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
احترام کردن. حرمت داشتن. حرمت نگاه داشتن
لغت نامه دهخدا
(بَ گِ رِ تَ)
مجلس تعزیت برای کسی برپاداشتن. برای مصیبت کسی مجلس گرفتن. مجلس ترحیم گذاشتن. مجلس یادبود برای مرده برپا نمودن. مجلس پرسه برای درگذشته ای برپا نمودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از منت گذاشتن
تصویر منت گذاشتن
((~. تَ))
احسان و نیکویی در حق کسی را به یادش آوردن و به رخش کشیدن
فرهنگ فارسی معین
گرامی داشتن، احترام کردن، بزرگ داشتن، محترم شمردن
متضاد: حرمت شکنی کردن، بی احترامی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
احترامٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
Venerate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
vénérer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
почитать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
verehren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
шанувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
venerare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
เคารพ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
عزت دینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
শ্রদ্ধা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
kuheshimu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
saygı göstermek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
존경하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
崇拝する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
आदर करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
menghormati
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از حرمت گذاشتن
تصویر حرمت گذاشتن
לכבד
دیکشنری فارسی به عبری